غدیر در قـــرآن!
یکى از سؤالاتى که جوانان مطرح مىکنند، این است که چرا نام حضرت على علیه السلام در قرآن نیامده است؟
متاسفانه این سؤال ناشى از عدم آشنایى نسل نو با قرآن و معارف آن است، که نمىدانند دهها آیه از قرآن کریم درباره حضرت على نازل شده است و مىتوانند با مطالعه تفاسیر معتبر آن را دریابند.
اصولا یکى از شیوههاى قرآن آن است که به جاى بیان نام افراد، ویژگىهاى آنان را ذکر مىکند تا براى دیگران الگو باشند، چنانکه نام حضرت خضر و مؤمن آل فرعون در قرآن نیامده است.
از مجموع آیاتى که راجع به حضرت على علیه السلام مىباشد، دو آیه مربوط به ماجراى نصب حضرت به امامت، در غدیر خمّ است که عبارتند از: آیات 3 و 67 سوره مائده.
سوره مائده، به اعتقاد عموم مفسّران، در اواخر عمر پیامبر صلّى الله علیه و آله نازل شده و لذا این دو آیه که مربوط به جانشینى آن حضرت مىباشد، در این سوره آمده است.
علاوه بر این دو آیه، روایات بسیارى از یاران پیامبر درباره واقعه غدیر رسیده است که مرحوم علامه امینى نام 110 نفر از آنان و نام دانشمندان و مورخان و شاعران بسیارى از شیعه و سنّى، که در طول 14
قرن گذشته به این موضوع پرداختهاند، در مجموعه یازده جلدى الغدیر آورده است.
گزارش آخرین حجّ پیامبر
پیامبر در چهل سالگى به پیامبرى رسید. سه سال مخفیانه و ده سال علنى تبلیغ کرد. بخاطر فشار و تهدید کفار، از مکه به مدینه هجرت کرد. شش سال در مدینه ماند، خواست برود مکه اعمال عمره را انجام بدهد، اما کفار مکه نگذاشتند پیامبر وارد شود و نزدیک بود درگیرى پیش بیاید که صلح حدیبیه
برقرار شد. دو سال بعد پیامبر و مسلمانان مکه را فتح کردند و خانه خدا را زیارت کرده و به مدینه بازگشتند. دو سال دیگر در مدینه ماندند و در سنّ شصت و سه سالگى پیامبر اعلام کرد براى انجام مناسک حج به مکه مىروم، هر کس مىخواهد بیاید. جمعیت انبوهى از مدینه و اطراف آن و دیگر مناطق اسلامى به مکه آمدند.
هنگام بازگشت، جبرئیل نازل شد و این آیه را آورد: «یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ ...» و پیامبر را مامور نمود تا ولایت على ابن ابىطالب را اعلام کند. لذا پیامبر در منطقهاى به نام غدیر خمّ، دستور توقف داد تا همه رسیدند. اینجا نقطهاى بود
که راهها از هم جدا مىشد، یکى به سمت مدینه، یکى به سمت یمن و یکى به سمت عراق مىرفت.
پیامبر فرمود: آنها که رفتهاند، بازگردند و صبر کنید تا آنها که بازماندهاند، برسند. هنگام ظهر نماز خواندند و پس از نماز، پیامبر خطبهاى مفصل خواند و آنگاه فرمود:
من به زودى دعوت خدا را اجابت کرده، از میان شما مىروم. اى مردم! درباره من چگونه شهادت مىدهید؟ همگى با صداى بلند گفتند: گواهى مىدهیم که تو رسالت الهى را ابلاغ کردى و آخرین تلاش و کوشش را در راه هدایت ما نمودى، خداوند ترا جزاى خیر دهد.
سپس فرمود: من مىروم ولى دو چیز گرانقدر در میان شما به یادگار مىگذارم: یکى کتاب خدا که واسطه میان پروردگار و شماست، و دیگرى خاندان من که خداوند به من خبر داده این دو از هم جدا نشوند، تا در بهشت به من بپیوندند، از این دو پیشى نگیرید که هلاک شوید و دست از دامن آن دو برندارید که گمراه شوید.
آنگاه پیامبر دست علىّ را گرفت و بلند کرد، آن چنان که سفیدى زیر بغل هر دو نمایان شد و همه او را دیدند و شناختند. در اینجا پیامبر فرمود: «ایّها النّاس مَن اولَى النّاس بالمؤمنین مِن انفُسهم»: چه کسى به مؤمنان از خود آنها سزاوارتر است؟
گفتند: خدا و پیامبرش داناترند، پس فرمود: خدا، مولاى من است، و من مولى و سرپرست مؤمنانم و نسبت به آنها از خودشان سزاوارترم. سپس فرمود:
«من کنت مولاه فهذا علىّ مولاه»: هر که من مولاى اویم، این على مولاى اوست. سپس دست به سوى آسمان برداشت و چنین دعا کرد:
خداوندا! دوستان او را دوست بدار و دشمنانش را دشمن بدار، یارانش را یارى کن، و آنها که او را ترک کنند، از یارى خویش محروم ساز، حق را همراه او بدار و او را از حق جدا مکن. سپس فرمود: حاضران، این خبر را به غایبان برسانند.
خطبه که بپایان رسید، جمعیت متفرق نشده بود که
جبرئیل نازل شد و این آیه را بر پیامبر خواند:
«الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِى ...»
پیامبر فرمود: خدا را سپاس که دین خود را کامل و نعمت خود را بر ما تمام کرد، و از رسالت من و ولایت پس از من خشنود گشت.
در این هنگام شور و غوغایى در میان مردم افتاد و همه، از جمله ابوبکر و عمر، این موقعیت بزرگ را به على ابن ابىطالب تبریک گفتند:
«بَخّ بَخّ لک یا علىّ اصبحت مولاى و مولا کلّ مؤمن و مؤمنه»:" مبارک باد بر تو، مبارک باد بر تو، اى فرزند ابوطالب! تو مولاى من و مولاى تمام مردان و زنان با ایمان گشتى.
این بود اجمالى از ماجراى غدیر، و کانکت بعدی به تفسیر دو آیه نازل شده در این باره مىپردازیم.